ببار ای بارون ببار
دو سال قبل بود که در یک روز آفتابی و دلپذیر، راهی اروند کنار شدیم و این عکس را گرفتم:
مسجدی در شهر فاو عراق که مقابل یادبود شهدای عملیات والفجر8 ساخته شده.
فقط یک رود عریض بین ما تا عراق بود و آسمان آبی رنگ خود را روی اروند پاشیده بود.
اما اسفند ماه سال گذشته، وقتی برای سفر رهروان، با بچه های دوره 34 راهی اروند شدیم و همین جا عکس یادگاری گرفتیم، دیگر خبری از این آسمان آبی و هوای پاک نبود.
گرد و غبار سوغات همسایه، تمام زمین و آسمان را پوشانده بود.
هوا خیلی خاک آلود تر از روزهایی بود که تهران را به تعطیلی کشاند؛ و اگر فقط تصور کنی که عده ای هم وطن این هوا را بارها و بارها در سال در متن زندگی شان تجربه می کنند، به آن ها حق خواهی داد از نازک نارنجی بودن تهرانی ها که ته مانده ی این گرد و غبار، خانه نشین شان می کند، عصبانی باشند.
این هم یک عکس دیگر از همان زاویه، از همان مکان و با همان دوربین.
فقط دقیقا دو سال بعد و کمی هم خاک آلودتر !