گر بر سر کوی تو نباشم، چه کنم؟
گر والهی روی تو نباشم، چه کنم؟
ای جان جهان به تار موی تو اسیر!
گر بستهی موی تو نباشم، چهکنم؟
دیوان امام
باز هم داریم میرسیم به نیمهی خرداد. باز هم خاطرهها دونهدونه میاد و میره. باز هم همهچیز با هم قاطی میشه. یاد اون روزایی که منع شدهبودیم از کار اون چند روز! و تلاشهایی که میشه برای وجود کار این چند روز! یادش به خیر … « این کیست این، این کیست این … این یوسف ثانی است این …»
اون موقعها تو میدون انقلاب مسجد نبود. از عروج تا جمهوری رفتیم برای نماز.
حالا مسجد هست، اما کسی قصد نداره بره عروج. حالا دیگه کسی قصد کارکردن نداره! حالا دیگه پرورش معنی نداره. آموزش شده گنج. البته از راه دورش!
بعضی وقتا که میشینم فکر میکنم به اون روزا، فقط دلم میسوزه برای اونایی که سالها بعد فکر خواهند کرد به این روزا؛ …
باز هم نیمهی خرداد شد.
این کیست این …