قلم ها …
سالن تاريکِ تاريک است. اما نه ظلمانيتر از من. سايهي قلم از قلم جلوتر ميرود. اما بيکلام. بيکلامتر از آنکه بتواني حرفهايش را بخواني. اما خود قلم حرفش را با صداي بلند فرياد ميکند. نور ميرود و ميآيد. اما سايهي قلم هميشه هست. اطرافيانش محو ميشوند و بازميگردند. «مرگِ سايه» تنها «عدم قلم» است و با عدم قلم حرفها معنايي ندارند تا بگوييم يا نگوييم؛ تا بنويسيم يا ننويسيم. اصلا وقتي حرفها معنايي ندارند چه…